توانايی ارتباط مؤثر

توضیحات

توانايی ارتباط مؤثر

اين توانايی به فرد کمک می نمايد تا بتواند کلامی و مناسب با فرهنگ، جامعه و موقعيت خود را بيان نمايند.بدين معنبی که فرد بتواند عقايد، نظراها، خواسته ها، نيازها و هيجان های خود را ابراز نمايد و به هنگام نياز بتواند از ديگران درخواست کمک و راهنمايی نمايد. مهارت های تقاضای کمک و راهنمايی از ديگران در واقع ضروری از عوامل مهم يک رابطه سالم است.

اين توانايی به ايجاد روابط بين فردی مثبت و مؤثر فرد با انسان های ديگرکمک می نمايد. يکی از اين موارد توانايی ايجاد و ابقای روابط دوستانه است که در سلامت روانی و اجتماعی، روابط گرم خانوادگی به عنوان يک منبع مهم حمايت اجتماعی، و قطع روابط اجتماعی ناسالم نقش بسيار مهمي دارد.

همدلی

«همدلی»  همانطور که قبلاً اشاره شد يعنی اينکه فرد بتواند زندگی ديگران را حتی زمانی که در آن شرايط قرار ندارد، درک نمايد. همدلی به فرد کمک می کند تا بتواند انسان های ديگر را حتی وقتی با آنها بسيار متفاوت است بپذيرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ايجاد رفتارهای حمايت کننده و پذيرنده نسبت به انسان های ديگر منجر می شود.

مسئوليت پذيری

از آن جا که جوامع در حال پيشرفت، نيازمند افرادی مسئول و خودکفا می باشند، بنابراين انسان های امروز بيش از پيش بايد مسؤوليت[1] زندگی و سرنوشت خود را بپذيرند و اين امر ميسر نمی شود مگر اينکه مبنای آموزش و پرورش مبتنی بر افزايش درک کودکان در مورد نقش آنان در ساختن سرنوشت و کيفيت زندگی شان باشد و برای رسيدن به اين هدف سعی و کوشش و برنامه ريزی دقيق لازم است. آموزش مسؤوليت پذيری به افراد کمک می نمايد که مسؤوليت احساس، شناخت و رفتار خود را بپذيرند و همچنين بپذيرند که خودشان مسؤول سلامتی، موفقيت، ارتباط با ديگران و ارتباط با محيط هستند.

مسؤوليت احساس الزام به عمل يا واکنش فرد در يک موقعيت ويژه به دليل احساس حضور ديگران و تقليد نسبت به آنها است.اين احساس يک ويژگی شخصيتی است و معمولأ به صورت يک نگرش در ساختار روانی و رفتاری فرد، شکل می گيرد(بهرامی و عابدی،1383). مسؤوليت پذيری يکی از  مهارت های اجتماعی مؤثر در شکوفايی و رشد خلاقيت افراد است(گلاسر[2] ،1969). مسؤوليت پذيری ، می تواند بعنوان يکی ازعوامل مؤثربرظهور و بروز پيشرفت و خلاقيت مورد توجه قرار گيرد، چرا که به نظر می رسد بروز افکارخلاق، ابداعات، اختراعات، وحتی خلاقيتهای هنری نيازمند اين است که افراد خود را مسؤول بدانند.قبول مسؤوليت مستلزم آموختن شيوه های خودنظم دهی بطور مثبت يا سازنده و يادگيری های مبتنی بر خود است که هدف اين محتويات آموزشی پرورش مسؤوليت پذيری در افراد است. برای مسؤوليت پذير شدن ، افراد بايد ياد بگيرند احساسات، شناخت ها، سيستم پردازش شناختی خود را بفهمند و سطح آگاهی خود را نسبت به تأثير شناخت ها رفتارشان بر پيامدها، موفقيت ها و شکست های خود افزايش دهند.

گلاسر (1965) معتقد است که مشکل انسان ها و ناهنجاری های آنها ناشی از عدم پذيرش مسؤوليت است زيرا آنها نمی توانند نيازهای اساسی خود را بر اساس شرايط صحيح و انسان دوستانه ارضاکنند. نمی توانند زيرا کسی نبوده که به آنان ياد دهد، ياد نگرفته اند زيرا والدين آن ها نيز چنين مهارتی را نداشته اند.گلاسر(1965) مسؤوليت را به عنوان توانايی فرد برای تأمين نيازهايش تعريف می کند که اين کار به گونه ای صورت می گيرد که در عين حال ديگران را از ارضای نيازهايشان محروم نمی کند.

خودمختاری

وقتی که تصميم می گيريم چه کاری انجام دهيم و چگونه وقت مان را بگذرانيم، در واقع، انعطاف پذيری انتخاب و تصميم گيری را می خواهيم. می خواهيم تصميم بگيريم چه کاری انجام دهيم، چه وقت آنرا انجام دهيم، چگونه آنرا انجام دهيم، و چه وقت انجام آنرا توقف نمائيم. می خواهيم  بجای اينکه ديگری با قيد و بند محيطی ما را مجبور سازد عمل خاصی را انجام دهيم، به انتخاب خودمان آنرا انجام دهيم. می خواهيم رفتارمان به تمايلات،ترجيحات، وخواسته هايمان مربوط باشد نه اينکه از آنها جدا باشد. می خواهيم آزاد باشيم هدف هايی را برای خودمان انتخاب نمائيم، و می خواهيم آزادانه تصميم بگيريم چگونه به اين اهداف برسيم. به عبارت ديگر، ما از نياز به خودمختاری[3] برخوردار هستيم( ريو[4] ،2001، به نقل از سيد محمدی،1381).

رفتار زمانی خودمختار است که تمايلات، ترجيحات و عقايد ما تعيين نمايند به چه فعاليتی بپردازيم يا نپردازيم. زمانی که نيروهای بيرونی به ما فشار می آورند که بصورت خاصی فکر کنيم، احساس کنيم، يا رفتار نماييم، ما خودمختار نيستيم، يعنی، رفتار ما توسط ديگران تعيين می شود. خودمختاری به صورت رسمی عبارت است از نياز به تجربه نمودن تصميم گيری در شروع نمودن و تنظيم کردن رفتار، و اين بيانگر آن است که فرد دوست دارد به جای اينکه رويدادهای محيطی اعمال او را تعيين نمايند خود او اين کار را انجام دهد( دسی[5] و ريان[6] ، 1985).

سه ويژگی تجربی در خودمختاری دخالت دارند: درک منبع عليت، درک انتخاب ، و اراده. درک منبع عليت(PLOC)[7] اشاره دارد به آگاهی فرد از منبع عليتی اعمال با انگيزه او( هايدر[8] ،1958). درک منبع عليت(PLOC) در يک پيوستار قرار می گيرد که از درونی تا بيرونی امتداد دارد. برای مثال، علت اينکه يک نفر کتابی را می خواند يا چمن می زند، چيزی است که يا در درون وی قرار دارد(PLOC درونی) يا در بيردن او ، مثل افراد ديگر يا يک مشوق جالب(PLOC بيرونی). درک انتخاب[9]، دومين ويژگی خودمختاری است. زمانی احساس می کنيم حق انتخاب داريم که در محيط هايی قرار داشته باشيم که امکان تصميم گيری در مورد چندين انتخاب را در اختيارمان بگذارد؛ و زمانی احساس اجبار می کنيم که در محيط هايی قرار داشته باشيم که برای ما تعيين می کنند چگونه بايد فکر کنيم، احساس کنيم، و رفتار کنيم. برای مثال وقتی که به کودکان در مورد تکاليف مدرسه حق انتخاب داده می شود، وقتی به ساکنان خانه سالمندان در مورد برنامه ريزی فعاليت های روزمره اشان حق انتخاب داده شود، و وقتی بيماران با دکتر های انعطاف پذير در ارتباط باشند نه دکترهای خودکامه، اين کودکان، سالمندان و بيماران احساس خواهند نمود که رفتارشان از حس انتخاب سرچشمه می گيرد. سومين ويژگی خودمختاری اراده است. منظور از اراده، ميل به انجام دادن يک فعاليت بدون احساس فشار برای انجام آن اسيت( دسی، ريان و ويليامز،1995).وقتی که فرد به فعاليتی می پردازد و احساس می کند آزادانه و بدون هيچ فشاری می تواند آنرا انجام دهد، ميزان اراده بالا است.

برخی نظريه پردازان برای متمايز نمودن شخصی که رفتارش ازPLOC درونی سرچشمه می گيرد، يعنی خودمختار است  و فردی که رفتارش ازPLOC بيرونی ناشی می شود، يعنی خودمختار نيست، از اصطلاحات «مبتکران» و «آلت دست ها» استفاده می نمايند. چون افراد از نياز خودمختاری برخوردارند، می کوشند تا سبب ساز رفتارشان باشند، يعنی مبتکر باشند. مبتکرها رفتار عمدی خودشان را بوجود می آورند. آلت دست ها تحت کنترل ديگران قرار دارند، درست مثل کارمندانی که تحت کنترل رئيس شان قرار دارند، و يا کودکانی که تحت امر والدينشان هستند. وقتی که با افراد بصورت مبتکر رفتار می شود، آنها درگيری فعال نشان می دهند و مسئوليت شخصی هدف ها و اقداماتشان را می پذيرند، اما وقتی که با افراد به صورت آلت دست برخورد می شود، آنها به صورت نافعال و واکنشی عمل می نمايند و مسئوليت شخصی کمی برای هدف ها و اقداماتشان نشان می دهند(ريان و گرولنيک،1986).

[1]- Responsibility

[2]- Glasser

[3]- self-autonomy

[4]- Reeve

[5]- Deci

[6]- Ryan

[7]- perceived locus of causality

[8]- Heider

[9]- percept of selection

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *